دست از گناه برداشتن آسانتر تا روى به توبه داشتن . [نهج البلاغه]

کامپیوتر

 
 
نوشته های منتخب(دوشنبه 87 بهمن 14 ساعت 7:54 عصر )

زیارت عاشورا و آثار شگفت آن

زیارت عاشورا از زیارت های مورد توجه حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه) است و شایسته است که خواندن آن ترک نشود. در کتاب نجم الثاقب از امام زمان (عج الله تعالی فرجه) نقل شده که به سید احمد رشتی فرمودند: شما چرا زیارت عاشورا نمی خوانید؟ (زیارت) عاشورا، عاشورا، عاشورا !
 
 

روز هشتم با پنج مسافر

معه بود که خبردار شدم روز دوشنبه قراره پنج تا مسافر کربلا ، پنج تا شهید گمنام رو بیارن دانشگاه تهران دفن کنن . مدتی بود تابلوهایی رو توی دانشگاه می دیدم ، که روش نوشته بود : "روز هشتم؟" همه ش توی ذهنم بود که یعنی چی روز هشتم ؟ اون روز چه خبره؟


جمعه بود که خبردار شدم روز دوشنبه قراره پنج تا مسافر کربلا ، پنج تا شهید گمنام رو بیارن دانشگاه تهران دفن کنن . مدتی بود تابلوهایی رو توی دانشگاه می دیدم ،  که روش نوشته بود : "روز هشتم؟" همه ش توی ذهنم بود که یعنی چی  روز هشتم ؟ اون روز چه خبره؟ وقتی خبر تشییع شهدا رو شنیدم فهمیدم روز هشتم، همون وعده گاه و همون میعاده ، همون روزی که مسافرای ما بعد این همه سال به وطن برمیگردن ، تازه بی هیچ نامی ! به نام فرزند روح الله و فرزند ایران ، به نام همه جوونای ایرونی ....


امروز روز هشتم بود، روز حضرت علی اکبر(ع) ، روز وعده ما با  پنج تا مسافرمون...


رفتم دانشگاه ، ساعت 10 صبح بود ، خیلی ها اومده بودن ، راستش غافلگیر شدم ، صبح روز کاری و این همه جمعیت ! اینگار این شهدا همین تازگی ها شهید شدن ، داغ تازه ای بود و غم تازه ای ، اینگار همین امروز از پیش ما رفته بودن  ، اینگار ...


بوی شهادت بود و بوی وفاداری که همه جا رو پرکرده بود ، وفای  مردمی که این قدر قدرشناس هستن ، ولی یه بغض مداوم موقع تشییع، سینه همه رو فشار میداد ، امروز روز علی اکبر(ع)، که  امام حسین اونو با دستای خودش به میدون فرستاد، ولی این علی اکبرای روی دستای ما که هیچ سنگینی نداشتن ، به خدا سبک بودن ، سبک سبک ، شاید یه استخوان دست ، یا پا ، یا جمجمه ، این پنج تا علی اکبر (ع) از کدوم حسین(ع) بودن و کدوم مادر چشم به در دوخته ای انتظارشونو میکشید و کدوم پدر پشت خمیده ای از ندیدنشون چشماش سفید شده بود ... کدوم خواهری منتظرشون بود...


ولی ما همه بودیم و جای مادری که شاید الان نباشد و پدری که شاید به رحمت خدا رفته باشد و ... جای همه شان بودیم و تنهاشان نگذاشتیم..


یادمه روز تولد علی اکبر(ع)، روز جوونا، اومدم و یه آپ گذاشتم ، اون موقع یه آرزو کردم که کاش همه ما جوونا یه علی اکبر باشیم برای خانواده  و برای ایرانمون ...


حالا امروز دیدم چه قدر جوون دانشجو که با عشق علی اکبر ، چند تا علی اکبر پر پر و از راه دور رسیده رو، روی دستاشون حمل میکردن تا بگن ماهم می خوایم مثه همین مسافرا، علی اکبر بشیم و علی اکبر گونه به دیدار خدا بریم ...


حضور علی اکبر(ع) همه جا بود امروز، توی تمام دانشگاه و دانشکده ها... عطر حضورش با اشک دانشجوها،  توی فضا پیچیده بود...


بعد از طواف دور دانشگاه ، نماز میت بر پیکر مسافرامون خوندیم و بعد نماینده اساتید و بعد هم از دانشجوها خوش آمد گفتن به مسافرای شهیدمون،  که حالا  جای ابدی شون شده پیشونی دانشگاه و اون هم مسجد دانشگاه ، وبعد تدفین...


وقتی از تابوت ها ، پیکر ها رو خارج کردن ، دیدیم که پیکری نیست .... گفتم که سبک بودن...


ناله ها به آسمان میرسید و نوای نوحه حدادیان داغ دلها رو تازه میکرد ... السلام علیک یا علی اکبر(ع)


یاد امام و شهدا             ....      دل  میبره کرب و بلا


و مسافرای ما همون پنج تا پرستو به آغوش خاک رفتن تا برای همیشه در آغوش دل هامون بمونن...


                                                                                                                فیا لیتنی کنت معکم فافوز معکم...


                                                                                                             


 

پنج مسافر


و این نام چه ها که نمی کند

این روزها حال و هوای دیگری دارد. پرچم های مشکی اویخته شده بر در و دیوار شهر. مراسم عزاداری و حتی شربت های نذری کوچه خیابان .. همه و همه مرا به دنیای کودکی ا م می برد.

 


  عکس از میلادبالو

 

 

حسین حسین حسین  ....    

 

 و این نام چه ها که نمی کند 

                 با قلب های عاشق  

 

 . 

 

این روزها حال و  هوای دیگری دارد. پرچم های مشکی اویخته شده بر در و دیوار شهر. مراسم عزاداری و حتی شربت های نذری کوچه خیابان .. همه و همه مرا به دنیای کودکی ا م می برد.به روزهای محرم و عاشورایی که عشقمان نظاره ی  سوخته دلانی  بود که  زنجیر عشق حسین را بر سینه می کوفتند ... بی کفش خیابان ها را می پیمودند.. ..مردمانی که گل بر سر و صورت می زدند .. و حتی سرمای طاقت فرسای زمستان بر ان ها توان چیره شدن  نداشت  ... گویی وجودشان  همه عشق بود به حسین..... 

و مجالس عزاداری حسین که مادر چادر سیاه رنگش را بر صورتش می کشید تا اشک های حسینی اش را از دیدمان پنهان کند  و ما در تاریکی مجالس سر بر زانوی مادر به خواب می رفتیم ..

خاطرات کوچه ی خانه ی مادر بزرگ در ذهنم مثل یک ستاره می درخشد .. ان کوچه قدیمی خانه ی مادر بزرگ ...و ان چادر سیاه رنگ که مشتاقانه به سر می انداختیم تا کمی احساس بزرگ بودن کنیم .و ان مجلس عزاداری سر کوچه  که صدایش تمام کوچه را پر می کرد ..بچه که بودیم نمی فهمیدیم حسین که بود و چه کرد .و چیست داستانی که هر سال می گویند و می گریند و هیچ وقت رنگ و بوی تکرار نمی پذیرد..از محرم جز ان کوچه و صادقانه بگویم غذاهای نذری که برای گرفتنش در صف می ایستادیم چیزی نمی فهمیدیم  .

بزرگتر که شدیم پشت نیمکت های مدرسه و در کتاب ها به ما اموختند حسین(ع) به شهادت رسید تا درس ازادگی و وارستگی را به تمام مسلمانان جهان بیاموزد .. و نمی دانم درس حسین (ع) زیاد سخت بود یا اشکال از ما دانش اموزان سر به هوا بود.......... 

.وحتی ان روزها  پشت نیمکت های درس هم نفهمیدیم که حسین که بود و چه کرد وشاید  تنها از سر  تکلیف جملات را حفظ کردیم.. 

و من امروز در استانه ی جوانی ایستاده ام 

امروز می گریم  

اما نه برای حسین  

حسین که ازادانه زیست و ازادنه رفت  

.می گریم برای خودم که در مکتبش درس ازادگی را به درستی نیاموختم ... 

امروز  شاهد  بندهای اسارتی  هستم  که از هر طرفم به سمتم پرتاپ می شوند تا اسارتم را  به زرق و برق های خیالی محکم تر کنند.. 

امروز  خون می گریم   

برای مظلومیت کودکان حسین  

                   برای دل خون شده ی زینب  

وامروز می گریم 

برای خودم 

و برای تمام مردمانی 

که درس حسین را نیاموختند 

 

و فکر می کنم به حسین(ع)... 

به ان جمله ای که بارها شنیدمش.... 

حسین(َع)  رفت تا درس بیاموزد........ 

درس ازادگی و شجاعت

به نقل از وبلاگ حسین مردی به رنگ عشق .. 



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 1980  بازدید


» ?پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
» اشتراک در خبرنامه «